1

حکایت محمد شاه قاجار و نقد های ورزشی

می گویند محمد شاه ، نوه بیمار فتحعلی شاه قاجار ، وقتی به سلطنت رسید و نامردی کرد و قائم مقام را بر خلاف سوگندی که خورده بود و عهدی که با نائب السلطنه ، پدرش بسته بود کشت ، به خیال آن افتاد که همچون فتحعلی شاه(خاقان) شعر بگوید و گوی سبقت از قائم مقام در نثر برباید.
جانم راست بگوید که او معلم ها گرفت و مشق ها نوشت، بعضی روزها جارچی ها فریاد می زدند «اعلیحضرت قوروق فرمودند» و در این میان همگان باید ساکت می شدند . چرا که وی میل غزل داشته است. اگر چه از تمام این قوروق های گاه و بی گاه غزلی برادبیات این ملک افزوده نشد ولی هنوز مایه عبرت نشده و این حکایت بعضی آقایان است که هر از چندی قوروق می فرمایند و از قوروق شکنی و هر گونه انتقادی که حتی در چارچوبی سالم و آگاهانه باشد بیزار می شوند.مانده ایم که چه بکنیم. هر حرفی می زنیم و هر واقعیتی را که مورد بحث قرار می دهیم ، گلایه و عکس العمل عده ای را به دنبال دارد. خیلی ها بر این باورند که مجبوریم و باید مثل آنها فکر بکنیم و در راستای نظر و عقیده آنها حرکت نماییم. تا زمانی که گفته ها و حرف ها و رفتارهای آنها مورد تایید باشد، نویسنده ای توانا، تحلیلگری قهار، پیشکسوتی صاحب اعتبار، بزرگی دارای جایگاه رفیع ، صاحب نظری مقتدر و خبرنگاری نترس و بی طرف قلمداد می شویم و اگر نوشته ای در خلاف جهت رای حضرات داشته باشیم به افرادی ترسو، مغرض، دست نشانده، خود فروخته، خائن به ورزش، مزدور، غیر ورزشی، باندباز، عامل تفرقه، نوچه پرور و … تبدیل می شویم.
خلاصه آقایان می خواهند شب ها و روزهای ما را قوروق کنند و ما اجازه حرف زدن، نوشتن ، گفتن و تحلیل کردن نداشته باشیم. مگر این که به دست بوسی آقایان و فرماندهانشان نائل شده و غلام حلقه به گوش آنها و دست نشانده آنها به شویم.
برای ما افتخار خواهد بود که این چنین افراد فرصت طلب و مقام پرست و موقعیت طلب بر علیه ما باشند و هر روز برای ما نقشه ای تازه و نو بکشند و تحت فشارمان فرار بدهند، چرا که ما را برای شریک جرم کردنشان هیچ امیدی نداشته و نخواهند داشت. ما راه خود را می رویم و مشت کسانی را که بخواهند منافع ورزش را فدای منافع شخصی بکنند، باز خواهیم کرد و در این راه از اتهاماتی چون نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی و یا تهدید به شکایت و یا تشویق کردن دیگران به شکایت و این قبیل موارد باکی نخواهیم داشت.